من در کلام تو عشق را یافتم و در سخن زیبایت محبت را تجربه کردم . من در آن چشمان مظلوم و پر فروغت دریای شور و اشتیاق را مشاهده نمودم . دستانت را دستان گرم دوستی دانستم ؛ به همین دلیل دست سرد و خالی خود را به دستان گرم تو سپردم و در وجودت عشق پاک را احساس کردم . در رفتارت متانت را یافتم و تو را مظهر امید دانستم . شاید به همین دلیل وجود خود را فدای هر طوفان و حادثه کردم و به خاطر همین است که با وجود تمام مشکلات و ناملایمات روزگار هنوز هم دوستت دارم و قادر نخواهم بود فراموشت کنم ....
صدایی در آسمان پیچید .....دخترکی متولد شد .....معصوم و پاک .....فقط می گریید ....شاید میدانست آدم ها گاهی تاب دیدن مهتاب را ندارند .....ضعیفه میخوانندش ..... دخترک را به سخره میگیرند ..... آهای آدم های خالی از احساسی که مرا از ترس بالیدن ..... ضعیفه میخوانید ..... خود از هر منی ..... ضعیف ترید ! دهان ها را ببندید .....بانویی از جنس مهر آمده است..
چه پیشرفت کردی ها!
سلام
وبلاگ جالبی داری.
بازم سر می زنم.
راست میگی
دیدی وقت آدم یه همچین کسی پیدا میکنه دیگه نمیتونه بی خیالش بشه حتی اگه از طرفش رونده بشه
هی خیلی دلم پر .
سلام
خوب بود .
به من هم سر بزن خوشحال می شم .
بای
صدایی در آسمان پیچید .....دخترکی متولد شد .....معصوم و پاک .....فقط می گریید ....شاید میدانست آدم ها گاهی تاب دیدن مهتاب را ندارند .....ضعیفه میخوانندش .....
دخترک را به سخره میگیرند .....
آهای آدم های خالی از احساسی که مرا از ترس بالیدن .....
ضعیفه میخوانید ..... خود از هر منی ..... ضعیف ترید !
دهان ها را ببندید .....بانویی از جنس مهر آمده است..
بابا دست مریزاد یکه
اما چطوری میشه عضو شد