ای لحظه های من

ای لحظه های من که در آخرین پناهگاه زمان خفته اید . ای لحظه های من که سازنده و معمار گذشته ی من بودید ؛ که اکنون آغوش زمان را رها می کنید تا آینده ام را بسازید . با ظرافت گذر خود چه کردید با دل بی سودای من ؟
ای لحظه های خوب و زیبا ؛ اکنون که می روم برای سیر و سفر این آخرین وقار کهنه ی گذشته را مشکنید . ای لحظه های من که از من گریزانید بی شما به استقبال آینده می روم . بی شما به انتظار آن می نشینم که نه می دانم چیست و نه می شناسمش . با شما می دانم آنچه رفت از دست نمی آید بار دگر و آنچه می ماند لبخند پشیمانی است . با شما می فهمم قصه ای آغاز شد ؛ قصه ای پایان گرفت . پس اگر می خندم یا اگر می گریم ؛ لحظه ای می آید غصه ام بی ثمر است زیرا که این نیز می گذرد .....
نظرات 1 + ارسال نظر
دنیای برتر یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ق.ظ http://donyaie-bartar.blogsky.com

سلام دوست عزیز... ممنون که لینک منو گذاشتی منم لینک شما رو قرار میدم حتما ..لحظه های انسان همیشه دارن میرن آدم باید نزاره که هدر برن...موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد