تک بیت های ناب

نمیدانم چرا با آنکه میدانم از آن من نخواهی شد    عبث با تار و پود دل برایت لانه میسازم

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن    من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود از تن

خیال کردم که با من همدل و هم دین و همدردی  به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا    غم با هم بیگانگی هر شب به من سر می زند

باران به خدا گفت موافق باشیم یک آینه هم فکر شقایق باشیم
وقتی که زمین فرو کشیدش خندید ما آمده بودیم که عاشق باشیم

با دلی تنگ به جبران گناهی که نکردم ؛ گریه ها کردم و بر آتش دل اشک فشاندم ....

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را    خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی 

پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا؟   گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی میرود

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی   ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم

ساده دل بودم که می پنداشتم دستان نا اهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
اقا مهدی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:36 ق.ظ http://bood.blogsky.com

سلام
سلام به تو که تمام خوبی ها در تو خلاصه شده است
تقدیم به تو که در شهر چشمانت نفس ملکوتی ترین دوستیها را یافتم
روایت دوستی بس طولانی است وبرای توانایی گفتار در این مبحث کوتاه نا گفتنی می باشد
از من می خواهی
که انچه در دل دارم بر این صفحات ببخشم ولی احساس درونیم را نمی توانم با هیچ لفظی به تصویر کشم زیرا که دوستی احساس پیوستگی قلبهاست زمانی چون خورشید در افق ضمیرم طلوع نمودی وبا لبخندی پر طراوت هنگام پر اشوب دریای دلم را به رود خانه محبت مبدل ساختی ونوای دلم را فرح بخشیدی
ای دوست امیدوارم که در وقایق شونات زندگی خوش وخرم باشی

من یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:40 ق.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

دقت کردی تو این دوره زمونه ای که همه چیز مینی مالی شده دیگه کسی علاقه ای به غزل و قصیده نداره! تو هم همین تک بیتها روبچسب که واقعا بیشتر فاز میده!

من یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:32 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

قالبتو بخورم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد