کجایی

و من می خواهم دستان پرمهرت را هنگامی که نیاز دارم کسی دستان سردم را در دستان گرم خود بگیرد و گرمای وجودش را به من ببخشد و نیاز دارم به تو هنگامی که می خواهم کسی مرا در آغوش خود بگیرد و سرم را بر روی شانه های او بگذارم و هق هق گریه را سر دهم . ولی نمی دانم چرا و چرا باید همیشه اشکهایم را که می خواهند به پاکی دانه های ریز باران بر این چهره ی دردمند فرود آیند ؛ تا شاید بتوانند تسکین دهنده ی دلم باشند ؛ با توده ای از بغض بر مجموع توده های دلم بیفزایم ...
وای چه غمزده و غمگین است دل من و چه شاد و سرحال است دل آدم های اطراف من و تو کجایی که شاید با وجودت وجود من نیز سرشار از عشق و نشاط و شور بود . پس تو کجایی و کجایی که ببینی .....
  
نظرات 2 + ارسال نظر
من دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

خوش به حالت! اینجا نه کسی به کسی فحش میده نه کسی از آدم توقع بیجا داره.. خودتی و خودت.. با شعرهات که به آدم آرامش میده.. حسودیم شد!

من دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:12 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

راستی آدرس من بیچاره رو درست کن تو این لینک دونیت.. هر وقت روش کلیک می کنم وارد بندرعباس سیتی میشه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد