و من می خواهم دستان پرمهرت را هنگامی که نیاز دارم کسی دستان سردم را در دستان گرم خود بگیرد و گرمای وجودش را به من ببخشد و نیاز دارم به تو هنگامی که می خواهم کسی مرا در آغوش خود بگیرد و سرم را بر روی شانه های او بگذارم و هق هق گریه را سر دهم . ولی نمی دانم چرا و چرا باید همیشه اشکهایم را که می خواهند به پاکی دانه های ریز باران بر این چهره ی دردمند فرود آیند ؛ تا شاید بتوانند تسکین دهنده ی دلم باشند ؛ با توده ای از بغض بر مجموع توده های دلم بیفزایم ... وای چه غمزده و غمگین است دل من و چه شاد و سرحال است دل آدم های اطراف من و تو کجایی که شاید با وجودت وجود من نیز سرشار از عشق و نشاط و شور بود . پس تو کجایی و کجایی که ببینی .....
خوش به حالت! اینجا نه کسی به کسی فحش میده نه کسی از آدم توقع بیجا داره.. خودتی و خودت.. با شعرهات که به آدم آرامش میده.. حسودیم شد!
راستی آدرس من بیچاره رو درست کن تو این لینک دونیت.. هر وقت روش کلیک می کنم وارد بندرعباس سیتی میشه..