با خودم می گویم باید از خاطره ام محو شود آنکه با شعله ی قهر دل من را سوزاند ؛ شادمانی را کشت ؛ عاشقی را ترساند . عشق هم پر زد و رفت ؛ وپس از پر زدنش آشیانم را من پاک می سازم از این خاکستر و در آن می سازم کاخی از مهر و غرور تا دگر هیچ کسی نتواند با نگاهی آسان خرد و ویرانه کند کاخ مرا .......
رها اینا واقعا از خودته؟! رو نکرده بودی قبلا!